سلامت نیوز:در مفهومشناسی، بارمعنایی واژه «حس» از جنس جسم است و بار معنایی واژه «احساس» از جنس روح. حس میکنم انگشتانم نمیتواند خودکار را نگه دارد(جسمی)؛ احساس میکنم دیگر شغلم را دوست ندارم(روحی).
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اطلاعات ،آشفتگی روحی، خستگی، استرس، بیانرژیبودن، افسردگی و چیزی که امروز به اینها افزوده شده: همانا احساس ناخوشی پایدار، دست به دست هم میدهند تا نتوانیم به کار روزانه خود آنگونه که باید برسیم. برآوردها نشان میدهد بهبودیافتگان از ویروس، تا نود روز از پیامدهایش مانند خستگی رهایی ندارند یا چهبسا بخشی از کارایی پردازشی مغز خود تا مدتی از دست بدهند.
دوست نداشتن کار، چیز نویی نیست البته؛ در سالهای گذشته نیز دوستنداشتن شغل در برخی کسان وجود داشت و پاسخ روانشناسان هم روشن و آشکار بود: به کاری که عشق نمیورزید، ادامه ندهید.
این راهنمایی البته کمی برآمده از دژ پیلسته(یا برجعاج) است؛ چون تغییر شغل به این آسانیها نیست؛ امروز روز که شاید ناممکن باشد زیرا کار دیگری پیدا نیست؛ پس چه باید کرد؟
چرایی و چیستی فرسودگی
فرسودگی، سبب دگردیسی در روند زندگی میشود و به دردهایی میانجامد که شاید چندان بستگیای به آن نداشته باشد، مانند کمردرد، سردرد.
به کاری که انجام میدهیم باید مهر بورزیم؛ اگر چنین احساسی نداریم شاید دچار فرسودگی در مهرورزی شدهایم. همانگونه که گفته شد بسآمد این درد میان روح و جسم به دردهای روانتنی میانجامد و شاید کسی مگر خودمان در به وجود آوردنش گناهکار نیستیم.
در کار تمرکز نداریم، ذهن کامپیوتری ما مانند گذشته کار نمیکند؛ جسممان مانند پارسال یاریمان نمیدهد، بیاین که بخواهیم چالشهای خانهمان، کشانکشان خود را به دفتر کار ما میرساند و چالشهای دفتر کار به درون خانهمان راهمییابد.
در برابر خود کسانی را میبینیم که از بس شور کار در آنان زنده است برخی از کارها را که در دفتر به سرانجام نرساندهاند با خود به خانه میبرند که انجام دهند؛ در محیط کار نیز از انجام کارها رنج نمیبرند و برای کاهش مشکلات همکاران نیز راهنمایی خردمندانه میفرمایند؛ در پایانهفتهها در خانه آسایش دارند و با انرژی بهتری در روزهای کاری در دفتر یا شرکت حاضر میشوند و آن هم با لبخندی بر لب.
بسیار کسان دچار فشار روانی برآمده از روزانگی هستند و انجام کارهایی که انگار پایانی بر آنها نیست. تنیدگی و فشردگی مانند گازانبر گوشههای ذهن و پرههای جسمشان را میگزد. حتی انجام کارهایی مانند رفتن به استخر و شنا که در گذشته برایشان انرژیبخش بود، دیگر چاره درد نیست.
خانه که پیشتر ذخیرهگاه خوبی برای کسب انرژی بود، اینک خود انرژیبر شده است. وضعیت در هر دو جا سرخ است و هنگامی رو به سیاهی بیشتر میرود که چالشهای مالی نیز توانفرسا شود و ارتباطات خانوادگی را دچارچالش کند.
سیگار آرامبخش؟
نه، سیگار نه آرامبخش است و نه یک راهکار خوب. به جایش ۸ ساعت خواب در شب معجزه میکند. زنگزدن به دوست، بهتنهایی زیر نورخورشید و در بوستان راهرفتن، غذا را مانند دارو خوردن، خودبنیادی یا اعتماد به نفس، تغییر ورزشاز تک به چند ورزش همزمان که میپسندیم مانند دو و دمبل؛ و انجام کارهایی که دوست داریم؛ اینها میتواند تا اندازهای کمکمان کند؛ همانگونه که گفته شد شاید در برخی چیزها بوجودآورنده خودمان باشیم؛ ولی ما باید از خودسرزنشی دست برداریم.
موسیقی آرام حتی زمانی که کار فکری انجام میدهیم بر سامانه پارا-سمپاتیک مینشیند و سبب آرامشمان میشود البته اگر هنوز اندک آرامشی در خمره وجود ما مانده باشد. کسانی که کمتر از روزی هشت ساعت میخوابند هر یک ساعت کمبود خواب، همچو کوهی بر اندوههای دیگرشان بار میشود.
دوستی میگفت چهجوری برخی از پس دوتا گوشی تلفن بر میآیند؟ من تنها یک گوشی دارم و کلافهام، چون همیشه یا با کابل برق دارم شارژش میکنم یا با خرید شارژ از اپراتور؛ و اگر یک آن غافل شوم خاموش میشود و همه کار و زندگیام را میخواباند.
واقعیت تلخ یا شیرین این است که انسان از گوشی اسمارتفون، تیمار و پایش بیشتری نیاز دارد؛ ما افزون بر این که باید با میوه و سبزی، خوراک به جسممان برسانیم، با کتاب نیز باید روحمان را تغذیه کنیم؛ از همه اینها گذشته باید همچو خورشید خود-شارژگر یا سلفسورس باشیم و با نجوای درونی خویش، به خودبنیادی یا اعتماد بهنفس برسیم.
آزمون و تجربه شخصی
خانم ف.خ- مدرس هنر- ارشد پژوهش هنر دانشگاه هنر میگوید: «به ندرت پیش میآید در کلاس دانشکده احساس بیهودگی داشته باشم چون از تدریس خود که از همه وجودم مایه میگیرد، لذت میبرم؛ در حالی که همانزمانها گوشهای از ذهنم نزد مادر پیر ویلچرنشین تنهایم در خانه است و چون دوتایی تنهاییم کل نگهداریش با من است؛ مگر این که گاهی دوخواهرم از اتریش بیایند که کمکمن خواهند بود؛ ولیاینها سبب درنگ در تدریسم نمیشود.»
«یک مدرس دانشگاه در گرفتاریهای دانشجویانش نیز خواسته یا ناخواسته شریک است؛ کسانی که از هماکنون از نیافتن کار در آینده دلواپساند؛ یا برخی دیگر از شغلی که در آینده خواهند داشت ابراز نومیدی میکنند و این نشان میدهد حضورشان در رشته دانشگاهیشان یک توفیق اجباریبیش نیست.»
«یکی از چالشهای بسیاری از جوانان دانشجویی که من با آنان سر و کار دارم آینده شغلیست؛ که شاید بخشی از نبود شناخت نسبت به کار و شغل آینده است؛ برخی دیگر دیدشان جنبه مادی و مالی دارد و از پیشبینی درآمد نابسنده خود میهراسند. سرهم این خیالبافیها که میتواند چندان دور از واقعیت هم نباشد، سبب میشود از هماکنون و در حالی که دانشجو هنوز از روی صندلی کلاس دانشگاه برنخاسته، چمدان کوچ از میهن خود را ببندند.»
«چنان کسانی با چنین آیندهخوانی، روشن است که اگر مدرس دانشگاه شوند نه آموزنده خوبی خواهند بود و نه الگوی خوبی برای دانشجویانشان که از نیروی الگوسازی بسیار خوبی برخوردارند.»
«گمانی نیست که تکرار، همیشه وجود داشته است و همیشه نیز یک پدیده پیشافتاده بوده است و در تجربهاش بسیاری از مردم با هم شریکاند اما نباید سبب ملال شود. من در ارتباط با شغلم ـ تدریس طراحی و گرافیک ـ کمتر پیش آمده، ملال داشته باشم زیرا کارم مورد علاقهام است و آگاهانه برگزیدمش و آگاهانه هم تا کار تدریس کنونی ادامه دادهام.
به گمانام خوششانس بودهام که در زمینهای کار میکنم که همیشه دوست داشتهام؛ کارهایم را در نمایشگاه به نمایش هم میگذارم؛ شاید شاهکار نباشند اما نشانگان خودبنیادی یا اعتماد بهنفس است. مرتب کتابهای جدید در زمینه هنرهای تجسمی میگیرم و نگرههای نو را دنبال میکنم؛ به سخن دیگر به گونهای به روزم. در سرشتم است که کار ملالآور را نمیتوانم انجام بدهم و کنارش میگذارم. در دیدگاه من این بیکاری و بیبرنامهگیست که مایه ملال میشود نه کار و فعالیت.»
«دانشجوی خوب به گونهای به استاد کمک میکند که به عشقورزی نسبت به تدریس ادامه دهد و دچار افسردگی عاطفی نشود. همانگونه دانشجویان کمعلاقه و بیتفاوت مایه دلسردیاند. خودشان دلسردند و پرتوهای سرد میپراکنند. ولی در هر کلاسی دانشجویانی هستند که به درس توجه کافی دارند و به مدرس انگیزه میدهند و البته مدرس نیز به نوبه خود کوشش دارد دانشجویان را به گفتگو و بحث علاقمند سازد. درگیرشدن دانشجو در روند تدریس، نیمی از موفقیت استاد است.»
«محیط دانشگاه باید به گونهای باشد که دانشجو و استاد به فرسودگی نرسند. من همانگونه که گفتم اگر کاری دیگر برایم مانند گذشته جذابیت نداشته باشد رهایش میکنم و دیگر ادامه نمیدهم؛ ولی تاکنون چنین چیزی رخ نداده است و من توانستهام خود را با محیط دانشکده سازگاری دهم.»
«جامعه و محیطهای کاری و دفترهای روزنامهها نیز به همچنین؛ آنها هم میتوانند به فرسودگی پرسنل کمک کنند یا زمینه فرسایش را از آنان دور کنند. اما جامعه کنونی ما امروز منفعل، ایستا و بیانرژیست و پویایی و دینامیزم کافی ندارد و در نتیجه نمیتواند دارای مایه لازم برای تغذیه روحی و فکری مردمش باشد.»
«درگیری دیگری که امروز داریم و در کشور یک اپیدمی و در تراز جهانی یک پاندومی شده و ما در برابر پرتوهای منفیاش رویینتن نیستیم، سببشده چالشها بیش از پیش رخ کند. وضعیت ویروسی بیگمان در فرسایش روحی و روانی انسانها بیهُنایش و تأثیر نیست.»
«این وضعیت، سبب حضورنیافتن فیزیکی در کلاس و محیط دانشکده شده و از ربایش و جذابیت شغلی برای شخص من بسیار کاسته است. کوچ از محیط واقعی به وب و تدریس آنلاین و اینترنتی سببشده احساس چندان خوبی به هنگام تدریس نداشته باشم. گاهی میپندارم آیا در کیهاننوردم و از کیهانپیما با دانشجویان زمینیام سخن میگویم؟»
«تغییرات بنیادی و دگردیسی دیجیتالی در سده بیستویکم، یک ناگزیری دلپسند است لیکن شخص من که از سده بیستم پا به هزاره دیجیتال گذاشتهام و پارامترهای تجربی من از زندگی و پدیدهها چیزهای بسیار متفاوتی بوده است، تدریس در فضای غیرفیزیکی(یا مجازی) همانا احساس معلقبودن است در فضا و بسیار دوربودن از دانشجویان و با تهمایهای از نومیدی. اینک در مییابیم چرا فضانوردان در بازگشت از فضا به زمین، سازگاریها و آداپتهبودن خود را از دست میدهند.»
«هنگامی که از فضای دیجیتالی پیامرسانها یا پلتفرومها بیرون میآیم، میکوشم نه با نرمافزارها یا اپلیکیشنها بلکه با دستانم طرح بکشم و چیزی بیافرینم، یک کار گرافیکی و انجام کارهای خلاقه تا به خود بباورانم که وجود دارم و میتوانم خود را نو به نو سازم. خلق یک اثر و پیادهکردن افکار و احساسات و ایدهها همیشه عالیاست.»
«از چیزهای عالی دیگر میتوان از کتابخواندن و مطالعه نام برد البته به زبان اصلی؛ بر این باورم که کتابفارسی را باید به زبان مادری خواند و کتاب خارجی را به زبان بیگانه. نقشاش در زندگی بیمانند است و به توصیف در نمیآید. بسیاری از کتابهای منبع را که مطالعه میکنم به زبان خارجی است.
ترجمه فارسی در بسیاری از موردها در دسترس نیست یا در برگردان و ترجمه به ویژه در بخش ادبیات، رمان و داستان اصالت و احساس نهفته خود را از دست میدهد؛ افزون بر این بسیاری از ترجمهها بسیار ضعیفاند و نشان میدهد مترجم به اصطلاحات رایج آشنایی ندارد. در یکی از کتابهایم واژه guerilla به جنبش گوریلها در آفریقا ترجمه شده در حالی که برگردان سادهاش «چریک» است. دانستن زبان دوم برای مطالعه شخصی ورود به جهان دیگر است و ترجمهکردن کتاب و ندانستن زبان، فاجعه.»
آسیبهای ناشناس
آسیبهای برآمده از کار و شغل ممکن است موجب فرسودگی شغلی و کاهش کیفیت زندگی شود. توجه به راهکارهای برخورد با این پدیده بسیار متفاوت است. بیگمان ورزش توان تن را در برابر بیماری روانتنی و تنشهای روحی بالا میبرد. اینکدرمانهای فوری و کوتاهزمان، یک رویکرد درمانی پستمدرن در قلمرو چالشهای خانوادگیست و ورزش هوازی یکی از آنهاست.
پدیدههای استرسزا شهریست و تن و جان انسان شهرنشین را مدام به چالش میگیرد. از دید سازمان جهانی بهداشت استرس واکنشیست که انسان در هنگام مواجهشدن با فشارهای توانفرسا و بیرون از دانش پزشکی خود بروز میدهد.
در بسیاری از نگرههای پذیرفتهشده، افزون بر بهچالش کشیدهشدن توانایی فردی، هر پدیدهای که آسیبرسان نیز باشد، استرسزا شناخته شده است برای نمونه چنگار در خانواده؛ که یکی از افراد خانواده میگیرد و میمیرد و استرساش را با آسیب خودمیپراکند.
از آنجاییکه چنگار یا سرطان میتواند ژنتیک هم باشد، بنابراین اینجا استرس یک توهم نیست بلکه واقعیتیست و شاید گواهی بر سرگذشتی که بیرون از اراده انسان است؛ ولی آیا با تغذیه نمیشود سرنوشت را تغییر داد؟ یا با آفتاب و رژیم غذایی و «داروغذا» و ورزش پیگیر و زندگی در آب وهوای پاک؟
یکی از ریختهای رواگ و رایج استرسها، استرس شغلی است. ناهمخوانی میان منابع(دانش-توانایی) و خواستها و چشمداشتها از پرسنل در انجام وظایف شغلی خود استرس میآورد و فرد را از چندسو به لحاظ ذهنی و جسمی در فشار و رنج قرار میدهد و انسان را به ظاهر سالم ولی از درون بیمار میسازد.
تاکنون پیامدهای گوناگونی در رابطه با استرس شغلی شناسایی شده است که مهمترینش افزایش اختلالات جسمی و روانتنیها، افزایش فرسودگی، چیرگی دایمی خستگی، رفتار پرخاشگرانه، کاهش بهرهوری، نگرش شغلی تیره و کاهش رفتار خوشایند است.
از میان متغیرهای نامبرده، متغیری که چنبر پیوند(حلقه اتصال) استرس شغلی با مشکلات جسمی و روانی پس از آن است، فرسودگیست.
فرسودگی پدیده ناآشنایی نیست؛ برآمدن سه پدیده نشانهرفته به سمت کار و شغل، مانند افت کارایی شخصی، شخصیتزدایی و خستگی هیجانی از مهمترین نشانگان فرسودگی در قلمروهای کاریست. که اگر درمان نشود به سیاهبینی میانجامد.
تخلیه هیجانی به سبب درخواستهای فزاینده شغلی در افراد پدید میآید؛ مانند آنچه که به نام کاروشی در ژاپن پس از جنگ و در نیمه دوم سده بیست پدید آمد و در آن کشور به خودزنی افراد انجامید.
بیانگیزگی، شورنداشتن به کار و وظایف شغلی، بیمیلی به حضور در محل کار، همراه با احساس سستی، از نشانگان نمایان فرسودگی
هیجانی است.استرس شغلی مانند فرسودگی هیجانی میتواند پیامدهای گوناگونی مانند بروز چالشهای روانتنی همچو سرماخوردگی، مشکلات رودهایگوارشی، سردرد و آشفتگی در خواب، تمایل به ترک خدمت، تیرگی نگرشهای شغلی مانند ناخوشنودی، افزایش رفتارهای کاری ضد تولید و کاهش بهرهوری داشته باشد.
پژوهشها نشان داده استرس شغلی با فرسودگی هیجانی تنگاتنگ است.رویکردهای پژوهشی گوناگونی برای پاسخ به چرایی منتهیشدن استرس شغلی به فرسودگی و فرسایش هیجانی در دسترس است. استرس شغلی در قلمروهای کاری، منابع انسانی را از فرد تا گروه تهدید میکند و از این راه افراد را به لحاظ روان و جسم در هم میشکند.
تهدیدی که استرس برای زندگی فیزیکی، اجتماعی، روانی و عاطفی و هیجانی به وجود میآورد، گامآرام سبب تخلیه نیرو و انرژی و در نهایت موجب فرسودگی هیجانی میشود.افزون بر این، استرس، کوشش برای هزینه نیرو را در افراد فعال میکند.
استرس شغلی، تعادل شناختی، عاطفی و رفتاری افراد را به هم میریزد و با ایجاد آشفتگی روانی موجب میشود تا افراد انرژی خود را برای مبارزه با نامتعادلی ایجادشده هزینه کنند که در بیشتر زمانها سربلند بیرون نمیآیند. برآیند این هدررفت انرژی، در نهایت بیمیلی به کار، بیانگیزگی در بیدارشدن و احساس سستی است.
در نگاهی موشکافانه روشن میشود که استرس شغلی از راه فرایندها یا از راه متغیرهای میانجیگر، فرسودگی را سرریز میکند. امروز بحرانهای زندگی کاری از برجستههای جامعههای جهانی است.
روشهای آموزشی و درمانی مدام برای ایجاد بالانس در قلمروهای جامعه، کار و خانواده میکوشد. کسب مهارتهای نو، آموزشها، پشتیبانی از سوی همکاران و سرپرستان و بکارگیری تواناییهای شناختی فردی، در شمار راهکارهاست.
بازی تغذیه
در برخی پژوهشها ارتباط معناداری میان سرب موجود خون با فرسودگی شغلی کارکنان یافت شدهاست. در محیطهای کاری که کارکنان در آستانه آلودهشدن به فلزهای سنگین یا سرب قرار دارند، میزان استرس شغلی نیز در تراز بالایی قرار دارد؛ که اگر کنترل و مدیریتی بر آنها نباشد، آلودگی در مدت زمان نه چندان زیاد میتواند منجر به فرسودگی شغلی شود.
آلودهشدن مدام دست با روزنامهها و دوری از بهداشت میتواند بیماری سربی به دنبال داشته باشد؛ برای همین یکزمانی پیچیدن نان در روزنامه قدغن شده بود.سبزی و صیفیهایی که با فاضلاب فیلترنشده آبیاری میشود میتواند از شمار آلودهها باشد. سمهای آفتکش نیز در خود فلزهای سنگین دارند.
در تهران فلزات سنگین مانند سرب، نیکل و کروم مدام وارد خاک و گیاهان میشود و وارد زنجیره غدایی شهروندان. جیوه از بدن بیرون میرود ولی باید به بدن مجال برونریزی داد؛ بنابراین باید از خوردن مدام خوردنیهای آلوده به فلزات سنگین مانند تن ماهی یا بادام زمینی پرهیز داشت.
نظر شما